زمانی که خودم با مشکلی مواجه میشوم، تقریباً سعی میکنم خونسریِ خودم را حفظ کنم. اما خیلی از اوقات نمیتوانم و به زمین و زمان بد و بیراه میگویم. اما پس از مدتی که مشکل حل میشود و سرد میشوم، قضیه را به صورت کلیتر که مینگرم، میبینم همین مشکل خود باعث افزایش سطح معلومات و اطلاعات و در نهایت موفقیت در آن کار شده است.
دسته: تجربه ها
نباید منتظر فرصت نشست
اینکه فرصتها پلههای ترقیِ ما انسانها هستند، هیچ شکی نیست. اینکه فرصتها معمولاً از کجا میگذرند تا با سد معبر شدن جلوی راه آنها، به نان و نوایی برسیم، کسی نمیداند. تنها فرقی که بین یک آدم موفق با آدم ناموفق وجود دارد این است که آدم موفق قادر به شناسایی و استفاده از فرصتهایی است که دور و بر او وجود دارند. در حالی که آدم نا موفق حتی اگر خودِ فرصت با پای خودش به سمت او بیاید، حتی یک قدم برای رسیدن به آن بر نمیدارند!
زحمت بدون نتیجۀ ظاهری را بدون تاثیر مپندار
داستان از این جا شروع میشود که از مرد موفقی پرسیدند: “دلیل موفقیت تو چیست؟” مرد پاسخ داد: “دو کلمه؛ تصمیمهای درست”. دوباره از او سوال کردند: “دلیل تصمیمهای درست تو چیست؟” مرد پاسخ داد: ” یک کلمه؛ شکست”. دوباره پرسیدند: “دلیل شکست تو چه بود؟” پاسخ داد: “دو کلمه؛ تصمیمهای اشتباه!”
خیلی اوقات چشم ها را باید بست!
چشم را خدا برای دیدن به ما عطا کرده است. اما خیلی چیزها هم هستند که نباید دید و نسبت به آنها تذکر هم داده شده. اینکه در برابر چه چیزهایی باید چشم پوشی کرد، بماند. اما یکی از اوقاتی که باید چشم ها را بست، زمانی است که با انبوهی از کارهای جور واجور روبرو میشویم. نمیدانم تا به حال برای شما اتفاق افتاده که کارهای مختلفی پیش رو داشته باشید و نسبت به انجام تمامی آن کارها خوشبین نباشد.
برای هر مشکلی راه حلی وجود دارد
هر مشکلی که در زندگی ما انسانها خودنمایی میکند، یک راه حل هم دارد. فقط باید گشت و این راه حل را یافت! البته شاید همین جستجو برای یافتن راه حل کمی سخت باشد. وگرنه اینکه یک مشکل بدون راه دررو باشد، غیر ممکن است. باید آرامشت را حفظ کنی و خوب فکر کنی و تمامی جوانب کار را بسنجی، سپس به دنبال راه حل نهایی باشی.
شانس فقط یک بار در خونه رو می زنه!
اولاً به نظر من اون شانس نیست و فرصته! در ثانی لامصب وقتی هم میاد دم درب خونه، در نمیزنه، بلکه خیلی آهستهتر از اون چیزی که فکرش رو بکنی میاد و از جلوی در رد میشه. تو باید هوشیار باشی و در رو باز کنی. سپس خِرش رو بگیری و بکشیش تو!! در غیر این صورت مطمئن باش که اون فرصت رو از دست میدی.