انتخاب بهترین انتخاب

شاید برای شما هم پیش آمده باشد که انتخابی را انجام دادید و فکر کردید که بهترین انتخاب را داشتید. اما حقیقت چیز دیگری بوده است! حقیقت این است که شاید بتوان از آن انتخاب بهتر هم داشت. اما به دلیل کمبود اطلاعات از آن آگاه نبودیم. شاید خیلی از وقت‌ها هم به دلیل پافشاری و لجباری خودمان باشد که بهترین انتخاب را بر نمی‌گزینیم. بالاخره هر چه باشد یک روز متوجه این موضوع خواهیم شد و شاید حسرت آن را بخوریم که چرا تا الان این قدر وقت و انرژیِ خود را هدر دادیم که می‌توانستیم بهتر از این منابع استفاده کنیم. بماند اینکه خود همین عدم انتخاب بهترین انتخاب گاهی اوقات درس‌های بزرگی را به ما یاد می‌دهد که اگر داستان را از این زاویه نگاه کنیم، قضیه کمی فرق می‌کند.

ادامه خواندن انتخاب بهترین انتخاب

قارچ خور و لاکپشت بالاخره با هم دوست شدند!

از نوستالژی های دوران کودکی ما، بازی قارچ خور بود که با وجود نام Super Mario که روی این بازی گذاشته شده بود، اما ما به آن همچنان قارچ خور می‌گفتیم! آرزوی‌مان این بود که از مدرسه‌ی خسته کننده رها شویم و به سراغ خوان دوم رفته و مامان را راضی کنیم تا اجازه دهد میکرو را روشن کنیم و قارچ خور بازی کنیم. تازه با هزار تا شرط که به هیچ کدام از شروط و قول‌هایی که می‌دادیم عمل نمی‌کردیم! این در حالی بود که فکر مشق‌های انبوهی که در ذهن‌مان بود، اصلاً فرصت لذت بردن از روزگارمان را نمی‌داد. مشق‌هایی که آن قدر نوشتم و نوشتم تا اینکه به شوق زودتر تمام شدن آنها، دست‌خطم آن قدر خراب شد که دیگر مجال تصحیح آن را پیدا نکردم.

ادامه خواندن قارچ خور و لاکپشت بالاخره با هم دوست شدند!

روز اول مدرسه ها

در گشت و گذار اینترنتی با تصویری برخورد کردم که موضوع مناسبی دیدم که راجع به مضمون آن تصویر مطلبی را در وبلاگم منتشر کنم. در این تصویر مادری را می‌بینید که به همراه ۴ فرزند خودش آماده رفتن به مدرسه هستند. حالا می‌خواستم چیزی که در ذهنم وجود دارد را به متن تبدیل کنم که می‌توان این کار را از چند جهت انجام داد. اول حس و حال خودم زمانی که مدرسه‌ها شروع می‌شد و باز باید دوباره سر کلاس حاضر می‌شدیم. دوم حس و حال والدین در این برهۀ زمانی که در گذشته و حال اندکی تفاوت وجود دارد.

ادامه خواندن روز اول مدرسه ها

آیا مشکلات واقعاً باعث پیشرفت می شوند؟

زمانی که خودم با مشکلی مواجه می‌شوم، تقریباً سعی می‌کنم خونسریِ خودم را حفظ کنم. اما خیلی از اوقات نمی‌توانم و به زمین و زمان بد و بی‌راه می‌گویم. اما پس از مدتی که مشکل حل می‌شود و سرد می‌شوم، قضیه را به صورت کلی‌تر که می‌نگرم، می‌بینم همین مشکل خود باعث افزایش سطح معلومات و اطلاعات و در نهایت موفقیت در آن کار شده است.

ادامه خواندن آیا مشکلات واقعاً باعث پیشرفت می شوند؟

چرا ما به دانش اهمیت نمی دهیم؟

رفته بودم مرکز خرید و فروش دستگاه‌های صوتی. از یک مغازه‌دار سوال کردم؛ میکروفون USB حرفه‌ای دارید؟ برگشته به من پاسخ داده؛ مگر میکروفون USB هم داریم؟! گفتم؛ آره، داریم. مستقیم به درگاه USB کامپیوتر وصل می‌شود و کارت صدا هم درون خودش دارد. برای من واقعاً جای تعجب دارد که چرا فروشنده‌ای که هر روز سر و کارش با یک نوع کالا و خدمات است، به افزایش دانش با مطالعه و تحقیق اهمیتی نمی‌دهد؟!

ادامه خواندن چرا ما به دانش اهمیت نمی دهیم؟

چرا پیشرفت نمی کنیم؟

باز هم یک دغدغۀ دیگر و نیافتن جایی برای ابراز آن! پس دوباره به سراغ وبلاگم آمدم تا دست به صفحه کلید شده و خودم را خالی کنم. می‌خواستم راجع به عدم پیشرفت ایران بنویسم که چرا با وجود پشتوانۀ قوی که داریم، اما هنوز نتوانستیم پیشرفت خوبی داشته باشیم! با توجه به اتفاقات کاری که در چند روز اخیر برای من پیش آمد، داستانی را برای شما باز گو می‌کنم که می‌تواند در پاسخ به این سوال مفید باشد.

ادامه خواندن چرا پیشرفت نمی کنیم؟