از چرخهٔ کِسلی بیا بیرون!

یکی از چرخه‌های مخرب که هر کسی ممکنه توش گرفتار بشه، چرخهٔ کِسلی است! یعنی حال و حوصلهٔ انجام هیچ کاری رو نداری؛ همچنین هیچ عاملی هم برای انگیزه گرفتن نیست، که بشه از یک جایی شروع کرد! یعنی یک چرخه‌ای که ممکنه حسابی گیرت بندازه. پس باید همیشه یک نسخه برای رهایی از این چالش داشت.

ادامه خواندن از چرخهٔ کِسلی بیا بیرون!

لبخند و رضایت و تلاش و پشتکار

چقدر زیباست که تک تک مشکلات رو پشت سر بذاری و جلوی هیچ کدومشون زانو نزنی. قبول کنی که تو قدرتمندتر از اونها هستی و همین طور که می گذره قدرتمندتر هم خواهی شد. در این حالت برای رسیدن به هر موفقیتِ کوچکی آن قدر خوشحال خواهی شد که اگرم کل دنیا رو بهت بدن به اون اندازه خوشحال نمیشی. درسته که خسته شدی، اما بازم شادی. شاد از اینکه تونستی و می تونی قبول کنی که از الان به بعدش هم خواهی توانست 😤.

ادامه خواندن لبخند و رضایت و تلاش و پشتکار

کجای پله های پیشرفت هستی؟

پله های پیشرفت چیز عجیبی است! وقتی پایین این پله ها قرار می گیری، حس نا امیدیِ زیادی رو درک می کنی که باید تمامیِ اونها رو یکی پس از دیگری پس بزنی. وقتی هم به بالای این پله ها می رسی، به پایین نگاه می کنی و ترس سر تا پای وجودت رو بر می داره! با خودت میگی یعنی من این همه راه رو اومدم؟! اگه دوباره به پایین برگردم چی؟ وای؛ فکرشم نمیشه کرد.

ادامه خواندن کجای پله های پیشرفت هستی؟

وقتی طرز فکرت تغییر می کنه

من یاد گرفتم که وقتی نوع نگاهت به اتفاق‌های پیرامونت تغییر می‌کنه، طرز فکرت تغییر می‌کنه. وقتی هم که طرز فکرت تغییر کرد، اهدافت تغییر خواهند کرد. حالا دیگه ممکنه انگیزه‌ای برای کار کردن نداشته باشی. یا اینکه این انگیزه چندین برابر بشه. پس باید قبول کرد که همه چی از فکر شروع میشه. اینکه من یا شما یا هر کس دیگه ای چطور فکر می‌کنیم، نتیجۀ زندگیِ ما رو می‌سازه.

ادامه خواندن وقتی طرز فکرت تغییر می کنه

روز از نو

روزی را تصور کن که از خواب بلند شدی؛ آماده‌ای تا یک روز دیگر را بسازی. با انرژی بسیار شروع می‌کنی، اما دقیقاً نمی‌دانی باید از کجا شروع کنی. البته شاید بدانی، ولی در واقع نمی‌دانی! اما بالاخره از یک نقطه‌ای شروع می‌کنی و همین طور که روز سپری می‌شود، از انرژیِ تو کاسته شده و کم کم شب فرا می‌رسد. احساس می‌کنی وقت استراحتت است. اما یا مجبوری ادامه دهی یا کارهایی که درون ذهنت یکی یکی فهرست می‌شوند مجبورت می‌کنند که ادامه دهی! ادامه خواندن روز از نو

چرا پیشرفت نمی کنیم؟

باز هم یک دغدغۀ دیگر و نیافتن جایی برای ابراز آن! پس دوباره به سراغ وبلاگم آمدم تا دست به صفحه کلید شده و خودم را خالی کنم. می‌خواستم راجع به عدم پیشرفت ایران بنویسم که چرا با وجود پشتوانۀ قوی که داریم، اما هنوز نتوانستیم پیشرفت خوبی داشته باشیم! با توجه به اتفاقات کاری که در چند روز اخیر برای من پیش آمد، داستانی را برای شما باز گو می‌کنم که می‌تواند در پاسخ به این سوال مفید باشد.

ادامه خواندن چرا پیشرفت نمی کنیم؟