ما انسانها باید خیلی تلاش کنیم تا طعم شیرین موفقیت را بچشیم. گاهی از مواقع که فکر میکنم میبینم کفۀ ترازوی سختیها و مشقتهای تلاشیمان، هم سطحِ کفۀ لذتِ موفقیتهایمان است! پس واقعاً ما برای چه تلاش میکنیم وقتی از این نظر هیچ چیزی به دست نمیآوریم؟! حقیقت به حس درونی ما بر میگردد که از کارِ خود راضی بوده باشیم یا نه. این نظر من است. باز بر میگردیم به اینکه همه چیز از فکر ما نشأت گرفته میشود.
برای انتخاب عنوان این نوشته خیلی فکر کردم. قدرت تحمل مشکلات؛ نه! قدرت تحمل سختیها؛ نه! توان ما در زندگی؛ نه! تا بالاخره این را انتخاب کردم: قدرت تحمل نا امیدی ها …
خیلی وقتها برای خودم پیش آمده که تلاشی که مثلاً برای چند روز داشتم تا مشکلی را برطرف کنم، بینتیجه مانده است. به همین دلیل یک حس نا امیدی عجیبی به سراغم آمده است. به طوری که شاید حتی وادارم کند عقب نشینی کنم. البته همیشه با خودم گفتم و خواهم گفت؛ همین یک قدم! در خیلی از مواقع همان یک قدم را که برداشتم، کار تمام شده! عجیب است نه؟ شاید شما هم شنیده باشید که دقیقاً یک قدم مانده تا موفقیت یک حس شکستِ سنگینی سر و کلهاش پیدا میشود که همان غول آخر است. اگر همین یک غول را هم پشت سر بگذاریم و کم نیاوریم، به آن چیزی که میخواهیم حتماً میرسیم.
این داستان را از زوایای مختلفی میتوان بررسی کرد. مثلاً این طور قضیه را ببینیم که همیشه با تلاش آخر یک فشار مضاعف همراه است که ناشی از به خود آمدن است. یعنی یک دفعهای به خود آمده و سعی میکنیم برای همیشه این مرحله را پشت سر بگذاریم. این میشود که به هدف خود میرسیم.
تصویر زیر رو به صورت اتفاقی پیدا کردم. خیلی حرف برای گفتن دارد:
بدترین نیرو…
بدترین نیرویی که میتواند مانع پیشرفت انسان گردد، حس نا امیدی است. همان حسی که اگر در وجود آدمی باشد، فرد حس میکند میتواند کوه را جابهجا کند. اما همین که امید از وجود او رخت بر میبندد، کوچکترین کارها را هم قادر به انجام دادنش نیست. به همین دلیل است گاهی اوقات فکر میکنیم میتوانیم کار بزرگی را انجام دهیم، در حالی که در یک زمان دیگر دقیقاً نظری برعکس آن داریم. تجربهای که به مراتب آن را درک کردم.
از همه جا و همه کس نا امید میشوی و راهی را که انتخاب کردی را پوچ میانگاری، در حالی که با ذوق و شوق فراوان آن را انتخاب کرده بودی. اما حالا… حالا بدترین نیرو جلوی تو را گرفته است. شاید کمی استراحت، شاید تفریح و مسافرت؛ که نه، حتماً میتواند نظرت را دوباره به آن موضوع برگرداند. اما همین هم خود موانعی دارد. مثل مانع زمان. اینکه فرصت فقط یک بار آن هم نه دقیقاً زمانی که انتظارش را میکشی، درب میزند نمیگذارد آن طور که باید پیش روی. حتی سستی خودت هم مزید بر علت میشود که حالا باید خم شوی و باقالا جمع کنی!!
اما چیزی که من یاد گرفتم این است که برای هر مشکلی راه حلی وجود دارد. این در حالی است که حتی برای مشکلات جدید الکشف، حتی میتوان راه حل هم خلق کرد! خیلی از این مشکلات ناشی از نا آگاهی خودمان است که شاید همۀ آنها…
پس با همین ذهنیت است که پیش رفته و نا امیدی را پس زده و هیچ گاه نخواهم گذاشت حتی بدترین نیرو جلوی راهم را بگیرد. هیچ وقت…