خیلی اوقات چشم ها را باید بست

خیلی اوقات چشم ها را باید بست!

چشم را خدا برای دیدن به ما عطا کرده است. اما خیلی چیزها هم هستند که نباید دید و نسبت به آنها تذکر هم داده شده. اینکه در برابر چه چیزهایی باید چشم پوشی کرد، بماند. اما یکی از اوقاتی که باید چشم ها را بست، زمانی است که با انبوهی از کارهای جور واجور روبرو می‌شویم. نمی‌دانم تا به حال برای شما اتفاق افتاده که کارهای مختلفی پیش رو داشته باشید و نسبت به انجام تمامی آن کارها خوش‌بین نباشد.

امروز به اتمام می‌رسد. با نگاهی به کارهایی که انجام دادم، اصلاً از اوضاع راضی نیستم. تصمیم می‌گیرم کاغذی را برداشته و شروع به نوشتن کنم. نوشتنِ فعالیت‌هایی که باید انجام داد. تاریخ فردا را روی آن می‌نویسم که فردا روزی باشد که آنها را تمام می‌کنم. صبح فردا از خواب برخواسته و با نگاهی به فهرستی که دیشب نوشتم، کمی هول برم می‌دارد! یعنی باید از کجا شروع کرد؟ کدامیک را اول انجام دهم و کدامیک را دوم؟

اگر اندکی مکث نکنم و سپس تفکر، حتماً تا انتهای روز را حتی درصدی از آن کارها را نمی‌توانم تمام کنم. پس تصمیم می‌گیرم کاغذ را چند لا کرده تا فقط قسمتی از موارد آن فهرست دیده شود. حالا با خودم می‌گویم که اگر هم یکی را انجام دهم، کار تمام است. شروع می‌کنم و دست به کار می‌شوم. نباید بگذارم کار دیگری مانع انجام آن شود. باید تا انتها را بکوب طی کنم!

اینجاست که باید موقتی هم شده، از فکر فعالیت‌های دیگر بیرون آمده و تمام تمرکز خود را روی انجام فقط یک کار بگذاریم. در غیر این صورت به هیچ عنوان نخواهیم توانست پیشرفت کاری داشته باشیم. پس یکی از مواقعی که باید چشم‌ها را بست اینجاست. باید فکر کنیم اگر همین یک کار را انجام دهیم، دیگر تمام است.

خیلی از مواقع برای پیاده روی کردن هم همین رویه را در پیش می‌گیرم. من به پیاده روی خیلی علاقه دارم. مخصوصاً اینکه مشکلی هم داشته باشم که نیاز به فکر کردن داشته باشد. در این حالت بدون اینکه به مقصد نهایی فکر کنم، شاید نصف مشهد را پیاده طی می‌کنم! چون با خودم فکر می‌کنم اگر تا چهارراه بعدی را پیاده بروم کار تمام است. این طوری است که یک راه طولانی را بدون اینکه حتی خودم متوجه شوم و فشار زیادی رویم باشد، طی می‌کنم.

بر همین اساس، داشتن اهداف بزرگ این بدی‌ها را هم دارد. شما با در نظر گرفتن یک هدف بزرگ که باید به آن برسید، در خیلی از مواقع نا امید شده و احتمال اینکه دست از کار بکشید خیلی زیاد است. به همین دلیل توصیه شده اهداف بزرگ را به قطعات کوچک‌تری تقسیم کرده که رسیدن به آنها تقریباً ساده و عملی باشد. همین که به زیر هدف اول که منزل‌گاه اول است می‌رسیم، انگیزه‌ای نصیب ما می‌شود که همان می‌شود سوختِ رسیدن به منزل‌گاه بعدی.

اگر شما هم چنین اهدافی را در سر می‌پرورانید، اینجاست که باید چشم‌ها را ببندید! به روی هدف اصلی ببندید که مبادا همان خود مانع طی کردن مراحل کار باشد. این اصل خیلی مهم است…

منتشرشده توسط

جمال

سلام؛ من جمال هستم و مدیر پروژه ویدیوهای آموزشی جمال؛ همچنین نویسندۀ مطالب این سایت و سایت‌های آموزشیِ دیگر گروه سایت‌های کاربر رایانه (ComputerUser.ir). برای اطلاعات بیشتر راجع به ویدیوهای رایگان جمال به JamalTV.ir مراجعه کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *