تو بودی چه کار می کردی؟

شاید خیلی بد نباشه که اتفاقات دور و برمون رو با دقت بیشتری نگاه کنیم. بعد اگر خواستیم قضاوت کنیم، خودمون رو جای طرفین قضیه بذاریم و بعد نتیجه بگیریم. البته این طور قضاوت کردن هم همیشه درست نیست. ولی حداقلش اینه که یکم فکر می کنیم و شاید یک نتیجۀ خوبی هم از داستان برای خودمون گرفتیم.

ادامه خواندن تو بودی چه کار می کردی؟

مقاومت در برابر نا امیدی ها

اگه یک نقطه ای توی زندگیت باشه که احساس می کنی باید هر طور شده به اون برسی، بدون که قراره با کلی از مشکلات که در نهایت منجر به ناامیدی های بسیار در وسط راه میشه، مواجه بشی. اما نباید نگران بود! نگران مال کسانی است که هدف ندارند، برنامه ندارند، کار و تلاش از خودشون ندارند. تو که تمامِ اینها رو داری! پس نباید در برابر هر سختی و ناامیدی سر تعظیم فرود بیاری.

ادامه خواندن مقاومت در برابر نا امیدی ها

لبخند و رضایت و تلاش و پشتکار

چقدر زیباست که تک تک مشکلات رو پشت سر بذاری و جلوی هیچ کدومشون زانو نزنی. قبول کنی که تو قدرتمندتر از اونها هستی و همین طور که می گذره قدرتمندتر هم خواهی شد. در این حالت برای رسیدن به هر موفقیتِ کوچکی آن قدر خوشحال خواهی شد که اگرم کل دنیا رو بهت بدن به اون اندازه خوشحال نمیشی. درسته که خسته شدی، اما بازم شادی. شاد از اینکه تونستی و می تونی قبول کنی که از الان به بعدش هم خواهی توانست 😤.

ادامه خواندن لبخند و رضایت و تلاش و پشتکار

آسانسور یا پله های گام به گام موفقیت!

شاید خیلی از ماها فکر کنیم که برای رسیدن به موفقیت راه های میانبری هم وجود دارند، که با اسم آسانسور موفقیت هم شناخته می شوند. کافی است سوار آنها شده و دکمۀ طبقۀ موفقیتِ مورد نظر را فشار داده و تنها کاری که قرار است حین رسیدن به طبقۀ موفقیت انجام دهیم صبر است و تمام! حتی خیلی از مدرس های حوزۀ کسب و کار و موفقیت هم بیش از آنکه روی تلاشِ هدفمندِ شخص تمرکز کنند، روی آسانسورِ موفقیت مانور می دهند. در حالی که اصلاً چنین آسانسوری وجود ندارد!! یا حداقل تا الان کشف نشده است.

ادامه خواندن آسانسور یا پله های گام به گام موفقیت!

کجای پله های پیشرفت هستی؟

پله های پیشرفت چیز عجیبی است! وقتی پایین این پله ها قرار می گیری، حس نا امیدیِ زیادی رو درک می کنی که باید تمامیِ اونها رو یکی پس از دیگری پس بزنی. وقتی هم به بالای این پله ها می رسی، به پایین نگاه می کنی و ترس سر تا پای وجودت رو بر می داره! با خودت میگی یعنی من این همه راه رو اومدم؟! اگه دوباره به پایین برگردم چی؟ وای؛ فکرشم نمیشه کرد.

ادامه خواندن کجای پله های پیشرفت هستی؟

مرگ، تا این حد نزدیک!

چند شب پیش بود که هوا خیلی سرد شده بود و هر چی بخاری رو پر زورش می کردم، بازم انگاری زیاد فایده ای نداشت. فردا صحبش که از خواب بیدار شدم، شاید مثل همیشه روی بخاری نشستم تا اینکه کمی ماتحتم گرم بشه! 😁 همین که نشستم، یهو لولۀ بخاری از پشتش دراومد!! با خودم فکر کردم که شانس آوردم که دیشب همین ضربه با پام به بخاری نخورد، وگرنه حتماً شبش خفه می شدم. بخاری دقیقاً موازی و چسبیدۀ به تختم بود و هست. یعنی با یک تنلگر ساده شاید الان من نبودم. 😭

ادامه خواندن مرگ، تا این حد نزدیک!