از نوستالژی های دوران کودکی ما، بازی قارچ خور بود که با وجود نام Super Mario که روی این بازی گذاشته شده بود، اما ما به آن همچنان قارچ خور میگفتیم! آرزویمان این بود که از مدرسهی خسته کننده رها شویم و به سراغ خوان دوم رفته و مامان را راضی کنیم تا اجازه دهد میکرو را روشن کنیم و قارچ خور بازی کنیم. تازه با هزار تا شرط که به هیچ کدام از شروط و قولهایی که میدادیم عمل نمیکردیم! این در حالی بود که فکر مشقهای انبوهی که در ذهنمان بود، اصلاً فرصت لذت بردن از روزگارمان را نمیداد. مشقهایی که آن قدر نوشتم و نوشتم تا اینکه به شوق زودتر تمام شدن آنها، دستخطم آن قدر خراب شد که دیگر مجال تصحیح آن را پیدا نکردم.