جرأت از که آموختی؟ از احمقان!

به حساب برای خودت برنامه داری. فکر می کنی که خوب داری پیش میری! صبح که از خواب پا میشی، با تمام امیدواری ها و ناامیدی ها، روز رو به شب می رسونی. اما بازم درک می کنی که اون طوری که باید باشه نیست. با خودت میگی حتماً کم یا بد کار کردم. که البته همین طورم هست. ولی بعداً اتفاقی توی زندگیت میافته که می فهمی جرأتت کم بوده و نتونستی اون طوری که باید، خطرِ درست و حسابی کنی.

ادامه خواندن جرأت از که آموختی؟ از احمقان!

آسانسور یا پله های گام به گام موفقیت!

شاید خیلی از ماها فکر کنیم که برای رسیدن به موفقیت راه های میانبری هم وجود دارند، که با اسم آسانسور موفقیت هم شناخته می شوند. کافی است سوار آنها شده و دکمۀ طبقۀ موفقیتِ مورد نظر را فشار داده و تنها کاری که قرار است حین رسیدن به طبقۀ موفقیت انجام دهیم صبر است و تمام! حتی خیلی از مدرس های حوزۀ کسب و کار و موفقیت هم بیش از آنکه روی تلاشِ هدفمندِ شخص تمرکز کنند، روی آسانسورِ موفقیت مانور می دهند. در حالی که اصلاً چنین آسانسوری وجود ندارد!! یا حداقل تا الان کشف نشده است.

ادامه خواندن آسانسور یا پله های گام به گام موفقیت!

انجام دادن کارهای ساده

امشب رفتم پنج متر سیم برق بگیرم، یک بنده خدایی هم اومده بود تا یک وسیلۀ برقیش رو تعمیر کنه. حدس می‌زنید این وسیلۀ برقی چی بود؟ یک سیم سیار ساده که هیچ چی نداشت! زمانی که داشت درخواستش رو به فروشنده می‌داد، من فقط داشتم با تعجب بهش نگاه می‌کردم که واقعاً یعنی میشه؟! تا حالا فکر نمی‌کردم یکی برای تعمیر یک سیم سیارِ ساده دست به دامن شخص دیگه ای بشه.

ادامه خواندن انجام دادن کارهای ساده

به موقع بچسب و به موقع رها کن

به جرات می‌توانم بگویم که یکی از مهم ترین مهارت‌های زندگی، این است که کارها را به موقع انجام دهیم. به موقع بچسبیم و به موقع رها کنیم. موضوع حرف من اینجا، فعالیت‌های کاری است. فعالیت‌هایی که همۀ ما به نوعی داریم. اما بیشتر اوقات به هر آنچه که می‌خواهیم نمی‌رسیم. چرا؟ چون ارزش زمان انجام کار را نمی‌دانیم.

ادامه خواندن به موقع بچسب و به موقع رها کن

چرا پیشرفت نمی کنیم؟

باز هم یک دغدغۀ دیگر و نیافتن جایی برای ابراز آن! پس دوباره به سراغ وبلاگم آمدم تا دست به صفحه کلید شده و خودم را خالی کنم. می‌خواستم راجع به عدم پیشرفت ایران بنویسم که چرا با وجود پشتوانۀ قوی که داریم، اما هنوز نتوانستیم پیشرفت خوبی داشته باشیم! با توجه به اتفاقات کاری که در چند روز اخیر برای من پیش آمد، داستانی را برای شما باز گو می‌کنم که می‌تواند در پاسخ به این سوال مفید باشد.

ادامه خواندن چرا پیشرفت نمی کنیم؟

خیلی اوقات چشم ها را باید بست!

چشم را خدا برای دیدن به ما عطا کرده است. اما خیلی چیزها هم هستند که نباید دید و نسبت به آنها تذکر هم داده شده. اینکه در برابر چه چیزهایی باید چشم پوشی کرد، بماند. اما یکی از اوقاتی که باید چشم ها را بست، زمانی است که با انبوهی از کارهای جور واجور روبرو می‌شویم. نمی‌دانم تا به حال برای شما اتفاق افتاده که کارهای مختلفی پیش رو داشته باشید و نسبت به انجام تمامی آن کارها خوش‌بین نباشد.

ادامه خواندن خیلی اوقات چشم ها را باید بست!