مرگ، تا این حد نزدیک!

چند شب پیش بود که هوا خیلی سرد شده بود و هر چی بخاری رو پر زورش می کردم، بازم انگاری زیاد فایده ای نداشت. فردا صحبش که از خواب بیدار شدم، شاید مثل همیشه روی بخاری نشستم تا اینکه کمی ماتحتم گرم بشه! 😁 همین که نشستم، یهو لولۀ بخاری از پشتش دراومد!! با خودم فکر کردم که شانس آوردم که دیشب همین ضربه با پام به بخاری نخورد، وگرنه حتماً شبش خفه می شدم. بخاری دقیقاً موازی و چسبیدۀ به تختم بود و هست. یعنی با یک تنلگر ساده شاید الان من نبودم. 😭

ادامه خواندن مرگ، تا این حد نزدیک!