برایم خیلی جالب است که تا زمانی که نسبت به یک موضوع علم نداریم، از آن وحشت داریم. اما همین که اندکی راجع به آن اطلاعاتی کسب میکنیم، کم کم اعتماد به نفس پیدا کرده و راه را با اعتماد بیشتری طی میکنیم. یکی از جنبههای مهمِ آموختن و یاد گرفتن همین است، که با افزایش اطلاعاتمان بتوانیم راه ناشدنی را ممکن و شدنی کنیم.
در نوشتۀ قبلی با موضوع همه چی از فکر شروع میشه به این نکته اشاره کردم که اگر فردی نسبت به راهی که قرار است طی کند تا حدی اطلاع داشته باشد، همین موضوع میتواند مانع از طی کردن آن مسیر به نحو مطلوب گردد. خوب، همین شاید از نظر شما کمی تناقض بین این نوشته و نوشتۀ قبلی ایجاد کند. اما حقیقت این است که کسی که فقط نسبت به مشکلات و موانعِ راه آگاه است و اعتماد به نفس ندارد، دل را به دریا نمیزند و کاری را شروع نمیکند. بله، درست است که این فرد هم اطلاعات دارد، اما اطلاعاتش فقط در مورد موانع است.
در صورتی که اگر شخصی دارای اطلاعات کامل هم از نظر موانعِ کار و هم از نظر نیروهای محرکۀ کار داشته باشد، میتواند خوب عمل کند و در راه موفق باشد. اما به طور کلی کسی که هنوز امید به رسیدن هدف در وجود او هست، اما موانع را نمیبیند موفقتر عمل میکند. این فرد هنوز در محیط ناشناختهای قدم میگذارد که همین هم باعث ترس وی از این مسیر میشود.
پس امیدوارم منظورم را خوب درک کرده باشید که تمایز بین نوع و میزان اطلاعات مورد نیاز برای شروع یک مسیر را بیان میکند. ولی در هر صورت داشتن اطلاعات بهتر از نداشتن آن است.
خیلی وقتها شده که کسانی را دیدم کاری را انجام میدهند که به نظر من قادر به انجام دادن آن نیستم. اما همین که اندکی وقت میگذارم و کمی راجع به آن کار پرسوجو میکنم، میبینم ترس و اضطرابم کم شده و به نظر میرسد راه هموارتر خواهد شد. معمولاً افرادی که دارای سن بیشتری هستند، ترس کمتری هم نسبت به اتفاقات پیرامون خود دارند. پس بهتر دل را به دریا میزنند و کاری را شروع میکنند. که این به دلیل همان اطلاعات و تجربۀ بیشتری است که آنان دارند.
این موضوع حتی برای طی کردن یک مسیر فیزیکی هم صدق میکند. فرض کنید شما را وارد یک اتاق تاریک میکنند و شما از درون این اتاق هیچ خبر ندارید. همین تاریکی خود باعث افکار وحشتناک میشود که نتیجۀ آن ترس است. پس ناشناخته بودن محیط تاریک برای یک فرد میتواند مهیب باشد.
از دوران خدمت یادم میآید که پشت خاکریز ایران به طرف عراق میایستادم و شبهایی که تاریک مطلق بود ترس عجیبی من را فرا میگرفت. ولی همین که کمی مهتاب روی زمین میتابید، از این ترس به شدت کاسته میشد. این هم نوع دیگری از شناخت محیط است.
پس درسی که من از تجربههایم گرفتهام این است که بهترین کار برای نترسیدن از مسیر این است که اندکی اطلاعات از آن راه به دست آوریم. این خود باعث میشود هم نقاط قوت خود را کشف کنیم و هم موانع مسیر را ببینیم. سپس یک تصمیم درستی را اتخاذ کنیم.
یک مثال عملی راجع به خودم این است که تا زمانی که از سرور (Server) و مدیریت آن چیزی نمیدانستم، نزدیک شدن به آن واقعاً برایم ترسناک بود. اما همین که دل را به دریا زدم و شروع به کار کردن روی آن کردم، کم کم در مدت زمان کوتاهی با مطالعۀ بسیاری که داشتم، اصول ابتدایی کار را آموختم. از آن زمان به بعد بود که ترسم راجع به مدیریت سرور ریخت و باعث شد این کار را بیاموزم و روز به روز به اطلاعات خودم اضافه کنم.
دربارۀ هر موضوعی که انسان قصد یادگیری آن را دارد، این قانون صدق میکند. من خودم آدم کنجکاوی هستم و مثلاً تا زمانی ندانم قسمتهای مختلف گوشیای که در دست دارم چطور کار میکند، نمیتوانم از آن درست استفاده کنم. اما همین که کمی اطلاعات راجع به آن کسب میکنم، میبینم نحوۀ استفادۀ من از آن وسیله به شدت تغییر میکند. به شما هم توصیه میکنم حداقل راجع به وسایلی که هر روز با آنها کار میکنید، اندکی اطلاعات کسب کنید.