اینکه فرصتها پلههای ترقیِ ما انسانها هستند، هیچ شکی نیست. اینکه فرصتها معمولاً از کجا میگذرند تا با سد معبر شدن جلوی راه آنها، به نان و نوایی برسیم، کسی نمیداند. تنها فرقی که بین یک آدم موفق با آدم ناموفق وجود دارد این است که آدم موفق قادر به شناسایی و استفاده از فرصتهایی است که دور و بر او وجود دارند. در حالی که آدم نا موفق حتی اگر خودِ فرصت با پای خودش به سمت او بیاید، حتی یک قدم برای رسیدن به آن بر نمیدارند!
حتی آدمهای موفقتر برای خود یا حتی دیگران فرصت هم میسازند. یعنی دست روی دست نمیگذارند که شاید روزی برسد فرصتی را بیابند و از آن استفاده کنند. بلکه خود خالق فرصتهای زندگیِ خود هستند. در این بین حتی اگر فرصتی به آنها رو کند، به نحو احسن از آن استفاده خواهند کرد.
همیشه شنیدیم اگر دنبال چیزی باشی، میتوانی آن را پیدا کنی. یا به عبارتی دیگر هر کسی به دنبال هر آنچه هست، به آن خواهد رسید. فرصتها هم همین گونه هستند. این نیست که فرصتها هم خود به سراغ ما آیند. که البته اگر این طور هم باشد، حداقل از طرف ما هم باید حرکتی صورت گیرد.
برای یافتن فرصت هم باید بلند شد، جستجو کرد تا فرصتی را یافت. مهمتر از همه باید بتوان از آن فرصت استفاده کرد. چه بسیار کسانی که فرصتهایی دارند ولی واقعاً دست روی دست گذاشتند! معمولاً افراد فرصتهای خود را کشف نمیکنند. دقیقاً مثل همان شخصی است که روی پیت طلا نشسته، اما بر نمیخیزد تا زیرش را نگاهی کند و ببیند چه فرصتی داشته و خودش خبر نداشته.
یا مثل تاج پادشاهی هستند که خود شخص آن را نمیبیند. اما دیگران فرصتی که او دارد را میبینند. به همین دلیل هم هست که ما همیشه در حسرت فرصتهایی هستیم که دیگران دارند. اصلاً به فرصتهای خود توجهی نداریم. شاید برایمان عادی شده باشد. شاید فکر نمیکنیم همین فرصتی که الان ما از آن برخوردار هستیم، دیگران در به در به دنبال آن هستند. و از همه مهمتر، شاید روزی برسد که دیگر همین یک فرصت هم برای ما باقی نمانده باشد.
شاید همین که زندهایم، خود فرصت بزرگی باشد. شاید همین که نفس میکشیم و البته راحت نفس میکشیم، فرصت خوبی باشد. حداقل فرصت خوبی باشد که به فرصتهایی که تا الان به ما رو کردند و ما به آنها بیتوجه بودیم فکر کنیم و از آنها درس بگیریم برای فرصتهایی که قرار است در آینده پیدا کنیم.
پس نباید منتظر فرصت نشست…