شاید برای شما هم پیش آمده باشد که انتخابی را انجام دادید و فکر کردید که بهترین انتخاب را داشتید. اما حقیقت چیز دیگری بوده است! حقیقت این است که شاید بتوان از آن انتخاب بهتر هم داشت. اما به دلیل کمبود اطلاعات از آن آگاه نبودیم. شاید خیلی از وقتها هم به دلیل پافشاری و لجباری خودمان باشد که بهترین انتخاب را بر نمیگزینیم. بالاخره هر چه باشد یک روز متوجه این موضوع خواهیم شد و شاید حسرت آن را بخوریم که چرا تا الان این قدر وقت و انرژیِ خود را هدر دادیم که میتوانستیم بهتر از این منابع استفاده کنیم. بماند اینکه خود همین عدم انتخاب بهترین انتخاب گاهی اوقات درسهای بزرگی را به ما یاد میدهد که اگر داستان را از این زاویه نگاه کنیم، قضیه کمی فرق میکند.
برچسب: جاده زندگی
خواندن متن درون این تصویر
گاهی اوقات با نوعی شرط بندیهایی که با خودمان میکنیم، میتوانیم به خودمان اعتماد به نفس بدهیم. در تصویر زیر متنی نوشته شده که گفته میشود هر کسی که بتواند آن را بخواند، میتواند آیندۀ روشنی داشته باشد. از این نظر که میتواند دید جزئی نگر خوبی داشته باشد.
نباید منتظر فرصت نشست
اینکه فرصتها پلههای ترقیِ ما انسانها هستند، هیچ شکی نیست. اینکه فرصتها معمولاً از کجا میگذرند تا با سد معبر شدن جلوی راه آنها، به نان و نوایی برسیم، کسی نمیداند. تنها فرقی که بین یک آدم موفق با آدم ناموفق وجود دارد این است که آدم موفق قادر به شناسایی و استفاده از فرصتهایی است که دور و بر او وجود دارند. در حالی که آدم نا موفق حتی اگر خودِ فرصت با پای خودش به سمت او بیاید، حتی یک قدم برای رسیدن به آن بر نمیدارند!
عادت به خواندن کتاب
به خواندن چه نوع کتابی علاقه دارید؟
به چه موضوعی؟
با چه سبکی نوشته شده باشد؛ به سبک ادبی حرفهای، کتابی یا با سبک عامیانه؟
اصلاً به خواندن کتاب علاقهای دارید؟
به این فکر میکنید که چطور زمانی را در روز خالی کنید و آن را به خواندن اختصاص دهید؟
برای هر مشکلی راه حلی وجود دارد
هر مشکلی که در زندگی ما انسانها خودنمایی میکند، یک راه حل هم دارد. فقط باید گشت و این راه حل را یافت! البته شاید همین جستجو برای یافتن راه حل کمی سخت باشد. وگرنه اینکه یک مشکل بدون راه دررو باشد، غیر ممکن است. باید آرامشت را حفظ کنی و خوب فکر کنی و تمامی جوانب کار را بسنجی، سپس به دنبال راه حل نهایی باشی.
شانس فقط یک بار در خونه رو می زنه!
اولاً به نظر من اون شانس نیست و فرصته! در ثانی لامصب وقتی هم میاد دم درب خونه، در نمیزنه، بلکه خیلی آهستهتر از اون چیزی که فکرش رو بکنی میاد و از جلوی در رد میشه. تو باید هوشیار باشی و در رو باز کنی. سپس خِرش رو بگیری و بکشیش تو!! در غیر این صورت مطمئن باش که اون فرصت رو از دست میدی.