از کودکی سعی کرده بودم، خیلی ایدهآل گرا باشم! بماند اینکه اصلا طرز فکرم درست بوده یا نه؛ یا اینکه تونستم به اون چیزی که فکرش رو میکردم برسم یا نه، ولی همیشه تا جایی که یادم میاد از مطالعه کردن خوشم میومد. البته به غیر از مطالعهٔ کتابهای درسی! از این باب، الانش هم از مطالعه کردن خیلی لذت میبرم، چون احساس میکنم خیلی تلاش کردم تا طرز فکرم رو به این سمت ببرم.
برچسب: علم و دانش
چرا برامون یاد دادن به دیگران سخته؟!
وقتی زمان میذاری و کلی انرژی صرف می کنی تا اینکه راه حل یک مساله ای رو که با اون روزها درگیر بودی رو پیدا کنی، حس خوبی بهت دست میده. حتی اگر هیچ چی ندونی، فکر می کنی که الان همه چی دون شدی 😎! اعتماد به نفست شدید میره بالا. اما این موقتی است. پس از مدتی دوباره حس و حالت به مانند روز اول بر میگرده؛ مگر اینکه مشکل جدیدی که سراغت اومده رو حلش کنی و مجدداً همون حس خوب رو بهت میده، که برای حل کردن اون مشکل هم شاید چندین ساعت یا حتی چندین روز نیاز باشه.
روز اول مدرسه ها
در گشت و گذار اینترنتی با تصویری برخورد کردم که موضوع مناسبی دیدم که راجع به مضمون آن تصویر مطلبی را در وبلاگم منتشر کنم. در این تصویر مادری را میبینید که به همراه ۴ فرزند خودش آماده رفتن به مدرسه هستند. حالا میخواستم چیزی که در ذهنم وجود دارد را به متن تبدیل کنم که میتوان این کار را از چند جهت انجام داد. اول حس و حال خودم زمانی که مدرسهها شروع میشد و باز باید دوباره سر کلاس حاضر میشدیم. دوم حس و حال والدین در این برهۀ زمانی که در گذشته و حال اندکی تفاوت وجود دارد.
چرا ما به دانش اهمیت نمی دهیم؟
رفته بودم مرکز خرید و فروش دستگاههای صوتی. از یک مغازهدار سوال کردم؛ میکروفون USB حرفهای دارید؟ برگشته به من پاسخ داده؛ مگر میکروفون USB هم داریم؟! گفتم؛ آره، داریم. مستقیم به درگاه USB کامپیوتر وصل میشود و کارت صدا هم درون خودش دارد. برای من واقعاً جای تعجب دارد که چرا فروشندهای که هر روز سر و کارش با یک نوع کالا و خدمات است، به افزایش دانش با مطالعه و تحقیق اهمیتی نمیدهد؟!