نقطۀ شروع یک کار هم میتواند لذت بخش باشد و هم سخت! لذت بخش بودنِ یک کار عاملی برای رفتن به سمتِ آن است. اما سختی آن مانعی است که بعضاً باعث میشود کاری برای مدت زمان زیادی روی زمین بماند. حالا این کار میتواند یک کار شخصی یا روزانه باشد و یا میتواند یک کار تجاری و شغلی باشد. به همین دلایل، شروع کردن یک کار اهمیت زیادی دارد. برخی از کارها هستند که اتمامشان با شروع کردنشان گره خورده است؛ یعنی موفقیتِ آن در گروِ نوع شروع کردنش است.
خیلی وقتها شده قصد انجام دادن کاری را داشتم و حتی به انجام دادنش عشق میورزیدم؛ که اصولاً من به کاری که علاقه ندارم حتی نزدیک هم نمیشوم. اما روز به روز به تعویق افتاده و همین طور رها شده. کم کم آن کار تبدیل به یک دغدغۀ ذهنی برایم شده که در برخی از مواقع وقتی به سراغش میروم، میبینم در عرض چند ساعت به اتمام رسید. اگر همان روز یا روزهای اول به سراغش میرفتم حداقل گوشهای از ذهنم آزاد میشد. ما آدمها چنین ذهن مشغولیهایی برای خود میسازیم که مانع از درست فکر کردن میشود.
این راجع به کارهای کوچک و روزانه بود. کارهای بزرگ و عظیم هم به همین صورت است. دوستِ دنیا دیدهای داشتم اعتقادش این بود اگر میخواهی کسب و کاری را شروع کنی، همین الان شروع کن. آن زمان من هنوز خدمت نرفته بودم و میدانستم که اگر کارم را شروع کنم، حتماً با وقفۀ بدی برخورد خواهد کرد! پس دست به هیچ کاری نزدم و فقط اطلاعاتم را زیاد کردم. احساس میکنم من کار درستی انجام دادم. اما حرف ایشان کاملاً متین است. باید همین الان شروع کرد.
اما شروع کردن به این معنی نیست که بدون برنامه ریزی و پیشبینی کار را شروع کنیم. خیلی از اوقات کسب اطلاعات اولین گام در شروع یک کار است. برنامه ریزی که یک رکن اصلی در انجام کار است! کارِ بدونِ برنامه ریزی، برنامه ریزی برای شکست است. فکر کنم این را یک جایی خواندم.
نتیجهای که میتوان از این اتفاقات گرفت این است که برای شروع یک کار، اگر طوری برنامه ریزی کردیم که سر ساعت یا روز مشخصی باید شروعش کنیم، بهترین کار این است که به سراغش برویم. خیلی وقتها ترسیدن از انجام یک کار یا تنبلی از طول کشیدن یک کار، خود درد بزرگتری نسبت به مشقتِ خودِ کار برایمان ایجاد میکند. پس برای شروع کافی است شروع کنی!