ضمیر ناخودآگاه یعنی جایی از ذهن ما که همه چیز را به صورت ناخودآگاه میگیرد و ذخیره میکند و در مواقعی که حتی فکرش را نمیکنیم از پردازش آن چیزهایی که ذخیره کرده است نتایج بُهت آوری را بر میگرداند. در سطح یک جامعه، کارکرد ضمیر ناخودآگاه بیشتر خود را نشان میدهد. به طوری که مثلاً زمانی که یک اصطلاح بیش از حد در بین اقشار مختلف جامعه استفاده میشود، حتی به رسانهها هم راه پیدا میکند، کم کم جزء لاینفک زندگی روزمرۀ ما خواهد شد و تاثیر خودش را خواهد داشت.
حتماً شما هم از این اصطلاحات زیاد شنیدید. مثلاً اصطلاح “در واقع” که یک اصطلاح برای پر کردن خلاء های بین کلمات یک سخنران میتواند مورد خوبی باشد و فرصت خوبی را به شخص سخنران بدهد تا فکر کند که جملۀ بعدیاش چه باشد. اما قصد من از نوشتن این نوشته این بود که راجع به این اصطلاح صبحت کنم و نظر شخصیِ خود را بنویسم: “تو دوست خوبم!”
حتماً شما هم اهل دانلود کردن کتابهای الکترونیک و خواندن چند خط اول و آخر آن و سپس فراموش کردن آن هستید! یکی از اصطلاحاتی که بیشتر در کتابهای تبلیغاتی دیده میشود و برای نزدیک شدن شخص نویسنده به خواننده کتاب است، اصطلاح “تو دوست خوبم” است. بنده خودم به شخصه کتابی که مطالعه میکنم و حاوی این عبارت است، حالم از آن به هم میخورد. دلیلش را خواهم گفت.
بیشتر کتابهای معرفیِ روشی برای کسب درآمد یا کتابهای موفقیت هستند که از این اصطلاح استفاده میکنند. شخص نویسنده قصد دارد با به کار بردن این چنین اصطلاحاتی خودش را بیشتر به خواننده نزدیک کند و روی ضمیر ناخودآگاه او کار کند. بدین صورت که خواننده کم کم احساس خواهد کرد که این توصیهها از طرف یک شخص آشنا و خیرخواه اوست. در حالی که در ابتدای شروع به مطالعۀ کتاب میداند که شخص نویسنده را نمیشناسند. اما همین که پیش میرود و با عبارات صمیمیِ بیشتری روبرو میشود، ضمیر ناخودآگاه او فکر میکند این پیشنهادها را از یک دوست نزدیک دریافت میکند و بیش از پیش به محتوای کتاب اعتماد میکند. حالا شاید کتاب حاوی مطالب مضخرفی باشد که حتی ارزش نیم نگاه انداختن به آن را هم ندارد.
حتماً میدانید و یا شیندهاید که علم بازاریابی رابطۀ تنگاتنگی با علم روانشاسی دارد. یکی از کاربردهای عملی آن هم در مورد استفاده از کلمات در متن محاورهای است که توضیحاتش را خدمت شما دادم. به این دلیل بنده به شخصه اصلاً از اصطلاح “تو دوست خوبم” خوشم نمیآید و هر کجا آن را ببینم فوراً از آن موقعیت دور خواهم شد. مثلاً اگر کتابی باشد که در حال خواندن آن هستم، فوراً آن را میبندم و از روی رایانۀ حذفش میکنم. چون میدانم نویسندۀ کتاب در حال کار کردن روی ذهن بنده است که خودم از آن اطلاع ندارم. در ضمن احساس میکنم شخص نویسنده خیلی زود خود را به منِ خوانندۀ کتابش نزدیک کرده است. یا به عبارتی چای نخورده، پسرخاله شده!
پس اگر شما هم مثل من نویسندۀ کتابهای الکترونیکی هستید، با در نظر گرفتن این نکته سعی کنید کتابهای مفیدتر و جذابتر بنویسید و حتی اگر در صدد معرفی محصول یا خدمات خود هستید، سعی نکنید زیاد روی مُخ مخاطب خود باشید. این کار نتیجۀ عکس خواهد داد. در ضمن اصولی که به صورت موقتی اما طوفانی تاثیر به سزایی دارند، معمولاً پس از مدت کمی فروکش میکنند و تاثیرشان عمدتاً معکوس میگردد. مثلاً الان بنده از اصطلاح “تو دوست خوبم” متنفر شدم. تا مدتی دیگر خیلی از افراد نظر بنده را خواهند داشت و اگر تا الان استفاده از این اصطلاح جواب میداده است، در آیندهای نزدیک تاثیرش را از دست خواهد داد. برای دیگر اصطلاحات و همچنین دیگر زمینهها هم این مورد صدق میکند. بهترین راه برای توسعۀ کارمان این است که خودمان را جای مخاطب خود قرار دهیم و سپس تصمیمگیری کنیم.
سلام اقا جمال خسته نباشید
شما بزرگترین طراح وبلاگ و وبسایت هستید جدی میگم!!!
استاد یه قالب بلاگ بیان دارم میخواستم برام چندتا تغییر ایجاد کنی ممنون میشم
سلام رضا جان؛ باید من رو ببخشی که بهت میگم اصلاً وقت ندارم! البته الان. این رو جدی میگم …