داستان از این جا شروع میشود که از مرد موفقی پرسیدند: “دلیل موفقیت تو چیست؟” مرد پاسخ داد: “دو کلمه؛ تصمیمهای درست”. دوباره از او سوال کردند: “دلیل تصمیمهای درست تو چیست؟” مرد پاسخ داد: ” یک کلمه؛ شکست”. دوباره پرسیدند: “دلیل شکست تو چه بود؟” پاسخ داد: “دو کلمه؛ تصمیمهای اشتباه!”
این داستان درسها و نکات بسیاری دارد که تنها یک آدم ریزبین میتواند این نکات را دریابد. خیلی از اوقات ما تلاشی را برای موفقیت انجام میدهیم. اصلاً اطمینان داریم که حتماً و حتماً موفق میشویم. اما با عدم اطلاعات و تجربۀ کافی، شکست ما در آن کار حتمی است. درست است که کار به ظاهر منجر به شکست شده، اما باز هم برای خودِ ما بی تاثیر نبوده و میتواند برای ما مزیت هم داشته باشد.
یکی از این مزیتها درسهایی است که میتوان از شکستها گرفت. البته دقت کنید به شرطی که با خود بنشینیم و دلیل شکست را به درستی بررسی کنیم و در کارهای بعدی خود از آن درسها استفاده کنیم. کاری نکنیم که از یک سوراخ چندین بار گزیده شویم. در این حالت است که میتوان گفت حتی با زحمتی که کشیدیم و زمانی که گذاشتیم، باز حاصل کار خود را دریافت کردیم و نباید آن کار را بدون تاثیر پنداشت!
معروفترین و موفقترین آدمهای روزگار ما و روزگار قدیم، شکستهای بسیاری داشتند و در تاریخ فقط از موفقیتهای آنها نوشته شده است. حتی انسانهایی که همینک معروفیتِ خاصی دارند، سختیها و شکستهای بسیاری را تجربه کردند؛ اما هیچ کس از آن شکستها اطلاعی ندارد و شاید هم اصلاً نخواسته باشند کسی از شکست های آنها خبردار گردد. به همین دلیل هم است که ما میخواهیم مثل آنها شویم، اما نمیتوانیم! چون دلیل موفقیت آنها شکستهای بسیاری بوده که پس از آن دوباره روی پای خود ایستادند. چون با هر شکست حداقل یک درس بزرگ را میتوان آموخت که در هیچ مدرسه یا دانشگاهی در این کرۀ خاکی آموزش نمیدهند و نمیتوانند آموزش دهند!
مثالی عینی که برای خود بنده پیش آمده و دوست دارم آن را با شما در میان بگذارم، این است که تا الان روی هم رفته ۱۲ ماه معادل ۱ سال زمان گذاشتم و دو تا بستۀ آموزشی ویدیویی تولید کردم که علی رغم کیفیت بالای آنها اما فروش خوبی نداشتند. خودِ همین موضوع باعث نا امیدی شدید بنده شد که البته سعی کردم خودم را احیا کنم. به همین دلیل با درس از این رویداد، طرح آموزشهای ویدیویی را بازنویسی کردم و الان در حال کار روی آن به روش جدید هستم.
از این دو تا شکست نه یکی، بلکه درسهای بسیاری حاصلم شدم؛ که از نظر اطرافیانم من جز اتلاف زمان کار دیگری نکردم. اما آنها نمیدانند حداقلش این است که اگر دوباره خواسته باشم در آن زمینه کار جدیدی را انجام دهم، که خواهم داد، دیگر اشتباهات گذشته را تکرار نخواهم کرد. به علاوه اینکه، جرأت و جسارت بیشتری نسبت به قبل برای وارد شدن به آن کار پیدا کردم.
اینها همه در حالی است که واقعاً زحمت بکشیم. نه اینکه دست روی دست بگذاریم و شکست حاصل از این بیخیالی را همراه با کسب تاثیر مثبت بدانیم! که این حرف خندهدار است. حداقل پیش وجدان خودمان باید سربلند باشیم که بدانیم زحمت خود را تا جایی که امکان داشته کشیدیم.
پدر و مادرها با دانستن این نکته، چقدر خوب است که چنین حاشیۀ خطایی را به فرزندان خود بدهند، قبل از اینکه دیر شود و فرزند مجبور به انتخاب اجباری مسیر زندگی خود شود. و چقدر بد است تربیت والدینی که اجازۀ تجربۀ خطا به فرزندان خود را نمیدهند. اگر آنها هم به گذشتۀ خود بنگرند، متوجه خواهند شد که داشتههای امروزشان ناشی از تجربۀ خطای دیروز آنهاست. حتی گاهی اوقات تمامی امکانات پیشرفتِ فرزندانشان را مهیا میکنند، بدون اینکه آنها کوچکترین مشکلی را تجربه کنند. پس این درس را دست کم نگیریم.