ما آدمها همیشه از هر نظر که بگی، یک جور نیستیم! از نظر روحی، اخلاقی، جسمی و … اوقات مختلف، حالتهای مختلفی رو تجربه میکنیم. اینکه چی شد، موضوع این مقاله به ذهنم رسید که شروع به نوشتن کنم، چند روزی است که احساس میکنم ذهن و حافظم مثل گذشت کار نمیکنه. حتی خیلی از کلمات رو یادم میره! البته این حالت رو زمانهای دیگه هم تجربه کردم. یعنی برای بار اول نیست. ولی خیلی خیلی حالت بدیه!
ادامه خواندن گاهی خوب؛ هر از گاهی بد!دسته: تجربه ها
سربازی، گرسنگی، ذهن و بهره وری شخصی
دوران خدمت سربازی دوران عجیبی بود. دوران آموزش فشرده، که نه تنها آموزش نظامی، بلکه آموزش زندگی بود. چیزهایی رو آموختم که برای آنها هزینههای سنگینی هم پرداختم. یکی از داستانهای ما در نقطهٔ صفر مرزی، داستان گرسنگی و سیری بود! داستان خوردن و آشامیدن بود.
اوایل ورود به یگان، بنا به دلایلی مثل عدم آگاهی و شناخت من از محیط و یا طبیعت سرباز جدید بودن در ارتش، شاید زیاد فرصت و یا رغبت کافی برای خوردن و آشامیدن نداشتم. لذتبخشترین چیزی که میتونستم بخورم، آب خنکی بود که از کُلمنی میریختم که وقتی تموم میشد و دَرش رو باز میکردم، هر چی موجود زنده و مُرده توش بود، نمیتونست نظر من از لذتی که از نوشیدن اون آب به دلم نشسته بود رو از بین ببره!!
هنوز هم باید کتاب نوشت
دوران مدرسه از بیشترین درسی که متنفر بودم، درس انشاء بود! هنوز هم وقتی یاد روزهایی که کلاس انشاء داشتم می افتم، حس بدی به من دست میدهد. البته حق داشتم. چون اصلاً نمی توانستم درک کنم که مهارت نوشتن و انشاءنویسی به چه درد من خواهد خورد؟!
اما الان قضیه کاملاً فرق کرده. یکی از بهترین و لذت بخش ترین کارهایی که می توانم هر روز انجام دهم، نوشتن است. نوشتن کتاب، نوشتن مقالات آموزشی برای سایت، نوشتن توضیحات برای پشتیبانی مشتریان و غیره. این تغییر ۱۸۰ درجه ای فقط یک علت دارد؛ آن زمان نمی دانستم که برای چه باید بنویسم. یا فقط می دانستم که برای نمره باید بنویسم! که این هم برایم قابل درک نبود، که چرا باید برای نمره نوشت! اما الان دقیق می دانم که برای چه می نویسم.
تاثیر روحیه ما در حس رضایت
یک انسان حالت های مختلفی از نظر روحیه ای به خود می گیرد. یک فرد با روحیه خوب احساس می کند که همه چیز دارد. اما کسی که روحیه ندارد، اگر دنیا را هم داشته باشد، احساس کمبود دارد. به نظر می رسد که همین حس خودِ فرد است که سرنوشت ساز است.
روحیه عالی داری …
اگر هم تمام زندگیت در حال خراب شدن باشد، باز هم دست از تلاش بر نخواهی داشت. احساس موفقیت داری، حتی اگر همۀ عالم تو را یک انسان ناموفق به یکدیگر معرفی کنند. در این روحیه کارهای بزرگ میتوانی انجام دهی و از انجام هر کاری لذت می بری. حتی کارهای سخت که در حالت عادی از پسش هم بر نمی آیی.
پیروی کردن از حس یا برنامه ریزی ؟
انسان واقعاً موجودی پیچیده است. اگر قادر باشیم حتی اندکی خودمان را بشناسیم، حتماً موفق خواهیم شد و اگر اهل یادگیری باشیم، حتماً به شناخت خود می رسیم. صاحب نظران اعتقادات مختلفی در رابطه با نحوۀ استفاده از زمان در طول عمر انسان دارند. برخی اعتقاد به انجام برنامه ریزی دقیق و عمل دقیق تر به آن را دارند. ولی برخی دیگر انعطاف را هم جزئی از برنامه ریزی قبول می کنند. اما من می خواهم در این رابطه تجربۀ خود را بنویسم.
جرأت از که آموختی؟ از احمقان!
به حساب برای خودت برنامه داری. فکر می کنی که خوب داری پیش میری! صبح که از خواب پا میشی، با تمام امیدواری ها و ناامیدی ها، روز رو به شب می رسونی. اما بازم درک می کنی که اون طوری که باید باشه نیست. با خودت میگی حتماً کم یا بد کار کردم. که البته همین طورم هست. ولی بعداً اتفاقی توی زندگیت میافته که می فهمی جرأتت کم بوده و نتونستی اون طوری که باید، خطرِ درست و حسابی کنی.